امشب یکی. باید جمعم کند
امشب یکی باید جمع و جورم کند
امشب که نه
شب های پیشین و پسین
همین شب ها که واژه ها
زور شعر شاعر را یدک نمیکشند
همین شب ها که ماه مال تو بود
و حالا مال من است
ماه کال سالخورده
ماه بال درآورده سپید بال
که چند شب است رنگ
پیک شرابی گرفته
رنگ خودباخته ی به خون نشسته
رنگ خوبی ی به خون نشسته
رنگ زردآبی خونین شکل
رنگ پر درآورده پرواز کرده
به فراری ابدی
حالا ماه چشم در آورده
به نگاه باردار من
و زمین را می نگرد
به رنجی یغما رفته
در تصویری دراماتیک
که سال هاست
درد دوری از واقعیت می کشد
به سپیدی نور ماه تا
فاصله کهکشان ها ی
دگر